p⑨

نمیدونم چرا وقتی داشت با اون بچه اینجوری حرف میزد یجوری شدم
و از اونجا رفتم

ویو نامجون

رفتم پیش مادر اون بچه
نامجون: سلام خانم مین...... بهترین؟
خانمه: سلام.. ممنونم خیلی بهترم........تو برای چی رفتی بیرون اخه منو جون ب لب کردی
نامجون: نگران نباشید حالش خوبه...... خب دیگه من برم
از اونجا رفتم
دلم میخاست برم پیش لیا اما نمیدونم چرا
نمیتونستم پاهای خودمو کنترل کنم و داشتن منو میبردن پیش لیا
بعد از چند مین رسیدم پشت در کانکس جیهوپ رفته بود تا کمی بگرده
خواستم برم داخل ک دیدم صدای گریه میاد
درو باز کردم و رفتم داخل دیدم لیا داره گریه میکنه سریع رفتم پیشش و نشستم پیشش
نامجون: لیا خوبی؟ جاییت درد میکنه؟*نگران*
با اون چشمای سیاه و درشتش بهم نگاه کرد ک حالا خیس از اشک بودن
نامجون: چیزی شده؟
لیا: ت... تو زن داری.؟ هق....
نامجون: چ... چی؟
لیا: گفتم تو زن داری؟*داد*
نامجون: ن ندارم من حتی دوست دخترم ندارم
لیا: پ.... پس اون بچه...... چرا باهاش جوری حرف میزدی ک انگار بچه ی خودته
نامجون: خب.. چون من از اون بچه خیلی خوشم میاد ب نظرم بامزس
دیدم اروم تر شد بغلش کردم و سرشو ناز کردم
خواستم چیزی بگم ک یهو یکی اومد داخل...


اینم بخاطر اونایی ک حمایت کردن گذاشتم اگه حمایت نشه یا پاکش میکنم یا شرط میذارم🥺💔🥀
دیدگاه ها (۱۶)

p19

p18

ب مامانم میگم فردا ۱٠تومن بده پول کم دارم میگه برا چیته گفتم...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴¹۱۸ سالم بود....بعد از بهم زدن با سه ه...

(لطفاً حمایت کنید❤️)p:1دختری که اسمش چویی چان هوکه بدون اجاز...

بچه‌ها لطفاً حمایت کنید❤️نام : سرنوشت لیاp:1دختری که اسمش چو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط